فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

مادردختری

آسیب های تک فرزندی

مقاله ای مربوط به افزایش جمعیت خوندم که بنظرم بد نیست، در این ایام که سیاست های کلی افزایش نسل رو هم رهبری به دولت ابلاغ فرموندن، از نظر بگذرونیم این جا  مطالعه بفرمایید خوشحال میشم این جا و در کامنت های این پست این نظریه رو به بحث بگذاریم و هرکس نظرش رو بگه. البته قطعا ما صاحب نظر نیستیم و نمی تونیم جمع بندی درستی بدست بیاریم ولی قطعا خوندن نظرات جمع، کمک میکنه بیشتر و بهتر به مسئله ی ازدیاد نسل فکر کنیم. ...
31 ارديبهشت 1393

:-(

از دیروز صبح عطسه و آبریزش بینیش شروع شد... تا شب تب نداشت. خداروشکر بد اخلاقی هم نکرد. سرحال بود و بازی می کرد. بهش سیتریزین دادم تا آبریزشش قطع بشه. فکر می کردم حساسیت فصلیه ولی ظاهرا قضیه جدی تر از اینا بوده  غروب کمی بدنش گرم شد. با استامینوفن بدنش رو خنک کردم. شب هم تب نکرد خداروشکر. صبح بردیمش دکتر. آقای دکتر گفتن سرماخورده   و دوسه روزی تب می کنه  و بیحال میشه!! با شربت سرماخوردگی و استامینوفن و قطره ی بتامتازون اومدیم خونه. اتفاق هیجان انگیز اما ناگواری که تو مطب دکتر افتاد این بود که موقع معاینه ی گلوی فاطمه سادات و زمانیکه آقای دکتر چوب معاینه رو برد تو دهان دخترم، خانوم خانوما .......... ...
31 ارديبهشت 1393

سفر یک روزه به روستای پدری

سلام دیروز با فاطمه سادات و باباش و همراهی پدر و مادر و خواهر و  مادر شوهر و پدرشوهرم به روستای پدریم ، روستایی از توابع لنگرود رفتیم. روستایی که پدرم تا قبل از دانشجو شدنش اونجا بزرگ شده بود. یه خونه ی چوبی بزرگ و قدیمی و خونه ی عموهام که دور تا دور این خونه ی بزرگ هستن. محوطه  ای پر از باغ ها و باغچه های کوچیک که توشون درخت و سبزی بود. تو باغ، آلوچه های ترش و شیرین، باقالی، نارنج های باقیمونده از فصل سرما و سبزی های محلی چیدیم. وااااااای که چقدر خوردن آلوچه و باقالی محلی تازه تو باغ می چسبه فاطمه سادات و باباش هم دنبال مرغ و جوجه ها می کردن و خلاصه بهمون کلللللللللی خوش گذشت.   قراره جمعه ی آینده هم با...
27 ارديبهشت 1393

خبر

متاسفانه دیشب دخترخالم لینک این خبر رو برام فرستاد. ...
20 ارديبهشت 1393

سیدحسین

یک هفته بود که خبر تولدش رو شنیده بودم و اولین عکسش رو از طریق وایبر برام فرستاده بودن. چهره ی معصومی داشت. از همون روز قصد داشتم یه تبریک وبلاگی براش بزارم. ولی نخواستم پیش دستی کنم و قبل از پدر و مادرش از تولدش به دوستان خبری بدم. امروز دیدم نوشتن. از اومدنش... از جاری شدن چشمه های خیر و برکت در زندگی شون. از آغازین روز ماه رجب! سید حسین نازنین  "تولدت مبارک" انشاالله دعای پدر و مادرت در حقت مستجاب بشه!   ...
20 ارديبهشت 1393

کارهای اردی بهشتی

اومدم تا بنویسم از هرچیزی که تو ذهنمه. تا زمانی هم می تونم بنویسم که این دختر کوچولو کنارم نشسته باشه و هوس گریه و لجبازی به سرش نزنه! داره کتابش رو ورق میزنه و هرورقش رو خط خطی می کنه و منم چشمم رو به تمام حساسیت هام بستم. اینکه تا قبل از این حتی به نحوه ی ورق زدن کتاب هاش هم ایراد می گرفتم تا مبادا جلدش خراب یا ورقش پاره بشه. این روزا احساس می کنم حساسیت من تو تمیزی لباس هاش و وسایلش داره خودش رو بصورت بداخلاقی و کم حوصلگی تو فاطمه سادات بروز می ده. دیشب و امروز بهش اجازه دادم خودش بستنیش رو بخوره . از نگاه کردن به لب و دهنش بدم می اومد. همه جاش کثیف بود. ولی بعدش بهش نگاه می کردم و می خندیدم. خودش هم می خندید. با آرامش و خنده ی...
16 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادردختری می باشد